این پرچم کجاست؟

این پرچم چیست؟

آیا می دانید این پرچم چیست؟

 

 

و برای چه اسپانیایی ها با آن جشن می گیرند؟ می دانید  این پرچم که فرمانده ارتش اسپانیا آن را (با افتخار تمام !!!) حمل می کند چیست؟

این پرچم ارتش مسلمین در آندلس است که اسپانیایی ها هر سال در تاریخ 20 ژولای در جشنی آنرا به دوش می کشند و آن تاریخ، اولین شکست دولت اسلامی در منطقه بود که بعدها تمامی تاریخ منطقه را تغییر داد.


 

 

 

در جنگ عقاب یا لاس ناواس دی تولوزا (Batalla de Las Navas de Tolosa) سلطان محمد ناصر فرمانده ی ارتش مسلمین در 16 ژولای 1212 میلادی در نزدیکی قلعه ی عقاب کنار دره ی ناواس دی تولوزا شکست خورد. جنگ بین ارتش مسلمانان (حدود 300 هزار نفر) و مجموعه ارتشهای صلیبی از کستاله و آراگون و پرتغال و ناوارا (حدود 300 هزار نفر) به وقوع پیوست. مسلمانان با از دست دادن 20000 شهید و مجروح شکست خوردند و سلطان محمد ناصر بعد از مشاهده ی شکست ارتش و کشته شدن فرزندش در معرکه فرار کرد.

 می گویند او در خیمه ی خود نشست تا کشته یا اسیر شود ولی سربازانش در حال فرار وی را با خود بردند. لذا به همراه آنان رفت تا به اشبیلیه رسید و از آنجا به مراکش رفت. و بعد از مدت کوتاهی در سال 1213 میلادی فوت شد.

بعد از انتهای جنگ بلافاصله مسیحیان به سمت قلعه شهر پیشروی کردند و با اشغال قلعه و شهر، 60 هزار نفر (!!!!!) از آنان را کشتند. در منابع خودشان تعداد ارتش مسیحی را 50 هزار ذکر کرده اند و به قتل عام مسلمانان هم هیچ اشاره ای نکرده اند.

اندازه پرچم مسلمانان 3.30 در 2 متر است و از حریر و طلا و نقره بافته شده و بر روی آن نوشته شده:  اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلِ وسلم على سیدنا محمد وعلى آله وصحبه


عکسهایی از مراسم پرچم گردانی در قلعه ی عقاب که با قتل عام مسلمانان به اشغال درآمد. 

 









 

شاعر ابن دباغ اشبیلی درباره این داستان چنین می گوید:

وقائلة أراک تطیل فکرا ** کأنک قد وقفت لدى الحساب

فقلت لها أفکر فی عقاب ** غدا سببا لمعرکة العقاب

فما فی أرض أندلس مقام ** وقد دخل البلاَ من کل باب

 

 

 

ابتدا با آندلس آشنا شوید :

درسال711.م/92.ق یک دسته از مسلمانان به رهبری طارق بن زیاد که نام وی در کلمه جبل الطارق آمده است ، توانستند بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند. اعراب قلمرو جدید خود را در اسپانیا آندلس می گفتند و شهر قرطبه را به پایتختی انتخاب کردند.

حکومت مسلمانان بر آندلس 8 قرن بعد یعنی در سال 1491.م/896.ق منقرض شد. 

آندلس شهرتش مدیون کاخ ها، مساجد قدیمی و باغ هایی است که یادگار تمدن اسلامی در دوره حکومت مسلمانان در این سرزمین هستند.

آندلس آن روزها تنها منطقه اروپا بود که اسلام را پذیرفته بودند و این برای اروپاییان دیگر مناطق، جای سوال بود که چگونه میتوانند مردم آندلس را بشناسند؟؟

شخصی که سال ها در اسپانیا زندگی کرده بود چند نشانه برای مسلمانان داد:

1.       دندان های سپید و درخشان(به خاطر مسواک که اروپاییان آن روزها حتی نمی دانستند چیست!؟؟)

2.       لباس های سپید و خوشبو...

3.       در خانه هایشان اتاقی است که درآن خود را می شویند!

حالا تصور کنید اسلام به اروپایی که حتی از کمترین مظاهر تمدن چون مسواک و حمام بی بهره بوده چه خدماتی کرده! حالا آنها از نظر تکنولوژی کجا و ما کجائیم!؟؟؟ (عکسهائی زیبا از آندلس در انتها!) 


حکومت مسلمین (آندلس) در اسپانیا  چگونه سقوط کرد؟   

مسیحیان اروپائی که در تهاجم نظامی نتوانستند حریف مسلمانان آندلس شوند به تهاجم فرهنگی و حمله به باورهای اعتقادی و اخلاقی مسلمین (جنگ نرم) روی آوردند ؛ برای این کار دست به یک سلسله اقداماتی زدند که به طور خلاصه خدمت شما عرض خواهم کرد:

 

پیمان صلح آشتی! (امروز شما بخوانید برقراری رابطه؟!)

قابل توجه مردم و مسئولینی که کشته مرده مذاکره و رابطه با آمریکا و غرب دادن امتیازند و عزت خودشونو با یک لقمه نان عوض میکنند!!

پیمان صلحی با مسلمین منعقد کرده و به موجب آن امتیازاتی از قبیل موارد ذیل به مسیحیان داده شد :

1.       آزادی مذهبی

2.       آزادی تعلیم و تربیت

3.       توسعه روابط بازرگانی

دشمن از این فرصت نهایت استفاده را برد و با جوانان مسلمان ارتباط مستقیم برقرار کرد.

 

ماموریت دختران زیبای مسیحی!!

قابل توجه  همه!! 

مسیحیان (نظر: امروز بخوانید 5+1 یا سازمان ملل یا شورای امنیت!) با استفاده از ماده آزادی تعلیم و تربیت به آموزش جوانان پرداخته و برای آنان تفریگاههایی ترتیب دادند که دختران مسیحی با شعر و شراب از جوانان مسلمان پذیرایی می کردند!

 دختران زیبا و طناز اروپایی که در همه جا مأمور دل‌ربایی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بیشتر ماموریت خود را انجام داده، در نتیجه جوانان تا نیمه‌های شب در گوشه‌های مهمان‌خانه‌هایی (بخوانید پارتی های شبانه و مختلط!!)  که میعادگاه دختران اروپایی بود، به سر می‌بردند!

نظر: امروزه برای انحراف جوانان از  مستقیما از دختران مسیحی استفاده نمی کنند!؟؟بلکه تصاویر آنها را با موجهای ماهواره برامون ارسال میکنند!!

کار دیگشون اینه که دست گذاشته اند دو جا یکی روی غیرت ما !  که نابودش کنند تا  نه به دین و نه به ناموس و وطنمون تعصبی نداشته باشیم! طوری که اگر کسی غیرت داشته باشد هزار جور متلک میشنود؛ متحجر ، امل ، خشکه مقدس و...

جای دومی که دست گذاشته اند عفت و حجاب نوامیس ماست ، آنها را  فریب دادند تا چادر و حجابشان را کنار گذاشته و بیایند به میدان!  دوشادوش مردها!! تا به عشوه گری و طنازی توی کوچه خیابونها و محل کار و کسب بپردازند و مردان و جوانان ما را  فاسد و گمراه کنند!

 

شراب!!

 قابل توجه همه بویژه شرابخوارها و مسئولین خوابیده (شاید هم خودشونو به خواب زده اند)!!

یکی از قدم‌های بزرگی که مسیحیان در اندلس برای اضمحلال مسلمین برداشتند، این بود که مشروبات الکی را رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.

یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگور‌های قرطبه (شهری در آندلس) را پیش‌خرید کرد و همة آنها را شراب ساخت، با خدا پیمان بست که آنها  را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان ندهد.

 شراب خواری که در گذشته در بین زمام‌داران عیاش به صورت پنهانی انجام می‌گرفت یک عمل علنی و عمومی گردید و چون فرهنگیان و دانشجویان در این عمل پیش‌قدم بودند لذا شراب‌خواری و می‌گساری نشانة تجدد و منور الفکر بودن گردید، و هر کس از این عمل اجتناب می‌ورزید، کهنه‌پرست و خرافی نامیده می‌شد.

 

تغییر ارزشها و پشت کردن به سنتها!

قابل توجه بعضی از جوانها!!

جوانان می‌گسار و بی‌بندوبار، روش پدران خود را حقیر شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن می‌خواندند.

 

پوشیدن لباس مسیحیان

قابل توجه مد پرستها و راحت طلبها !!

 لباس ساده خود را که نشانة صبر و تحمل و کار و فعالیت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حریر و دیبای اروپاییان یعنی جامة تن‌پروری را به تن کردند.

 

خالی شدن مساجد

قابل توجه مسئولین امور فرهنگی و مذهبی!!

مسجد و مجامع مذهبی در انحصار پیرمردان و پیرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاری نبود.

 

راه یافتن تجملات  و خوشگذرانی به طبقه حاکم = فساد اقتصادی و حرام خواری

 قابل توجه مسئولین ساده زیست که اصلا از تجملات خوششون نمیاد !!

خوش‌گذرانی و عیاشی شیوع یافت و همچنین رقابت در تجملات زندگی، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عایدات مشروع و معمولی کفاف آنها  را نداد، و برانجام آرزوهای آنها  قادر نبود و در نتیجه عمّال دولتی برای تأمین هوی و هوس‌های خود شروع به اخاذی و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج یافت، طبقات تولید کنندة ثروت یعنی دهقانان و کشاورزان و روستاییان و کارگران و صنعت‌گران برای تأمین هوس‌های طبقات ممتاز مجبور بودند بیشتر دست‌رنج خود را تقدیم نمایند. بدین ترتیب این دسته پس از مدتی فقیر و ناراضی شده و طبقات ممتاز هم بیش از پیش در لجن‌زار تن‌پروری، و فسق و فجور و شهوت‌رانی غوطه‌ور شدند.

 

جنگ داخلی و برادر کشی بخاطر یک دختر مسیحی!!!

بالاخره کار شهوت‌رانی و پرده‌دری مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المریا (یکی از استان‌های کشور اسلامی اندلس) عاشق دخترکی نصرانی شد و خواست او را با تهدید از پدرش برباید. آن دختر به «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه (یکی دیگر از استان‌های کشور اسلامی اندلس)  پناهنده شد جندل هم لشکر فرستاد تا برای این عمل معتصم را سرکوب نمایند.

در نتیجه جنگ بین این دو استاندار اسلامی درگرفت، و او که از مدت‌ها پیش از طرف زمام‌داران مسیحی ـ به شرط همکاری با آنان ـ وعدة فرمان‌فرمایی کلّ اندلس دریافت کرده بود، از زمام‌داران مسیحی کمک نظامی خواست و زمام‌داران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زیادی از سربازان مسیحی را به یاری این فرمانده نظامی روانه کردند. با سپاهیان خود و ارتش امدادی مسیحیان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ویران نمود و به شکرانة این فتح جشن‌های باشکوهی برپا کرد،

 

سکوت  و بی تفاوتی مردم و مسئولین

مردم مسلمان و مسئولین کشور اسلامی از این واقایع عبرت نگرفته، در برابر آنها ساکت نشستند.

 

خواص  بی بصیرت و خائن!

قابل توجه...!! چه گویم که نا گفتنش بهتر است! 

بالاخره به «حصین بن جعفر» استاندار نیرومند اسلامی و فرمانده لشکر والانس (یکی از استان‌های بزرگ اندلس) اطلاع رسید که نخست‌وزیر مشهور به «ابن ذی النون» با مسیحیان قرارداد محرمانه‌ای بسته که به مسلمین و مملکت خود خیانت کند و قلعه‌های والانس را تسلیم آنان نماید.

حصین پس از شنیدن این خبر به پیش ابن ذی‌النون رفت تا دربارة آنچه شنیده بود تحقیق نماید و هنگامی که به نزد او رفت دلائلی بر صدق آنچه شنیده بود یافت. وی هنگام ورود دید ابن ذی‌النون با یکی از کشیشان مسیحی زیرگوشی صحبت می‌کند، ابن ذی‌النون که راز خود را کشف شده یافت و انکار را بی‌فایده دید صریحاً به جنایت خود اعتراف کرد. و گفت:

حصین بن جعفر! من دیده‌ام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسیدگی نمی‌کنند، علاوه بر این مسیحیان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله‌ورند و مسلمین در برابر آنان تاب مقاومت ندارند حصین خشمگین شد و گفت تو می‌خواهی شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهی ، ولی بدان که زمام‌داران مسیحی به تو جزای خیانت خواهند داد نه جزای خدمت.

اما خشم حصین دیگر سودی نداشت. زیرا «ابن ذی‌النون» خائن قلعه را تسلیم مسحیان کرده بود، و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شدیدترین جنایات شدند.

مسلمانان جبون و مرده والانس هم به ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.

تاریخ می‌نویسد لشکر مسیحیان در آن هنگام سیزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشیدند و سی هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذیرفتن دین مسیح از دم شمشیر گذراندند!!!.

مالک بن عبّاد فرمانروای آندلس خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولی دید قرطبه در خطر است به ناچار در آنجا ماند.

 

عاقبت خواص بی بصیرت و اعتماد کننده به مسیحیان(شما بخوانید آمریکا و غرب!!)

ابن ذی‌النون خائن نیز به جزای خیانت خود رسید زیرا به مجرد ورود «ایلدقولنس» زمام‌دار بزرگ مسیحیان به شهر والانس دستور داد ابن ذی‌النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها  هم ، خیانت کند.

براق‌ بن عمار افسر خیانت‌کار اسلامی هم «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه را به وعده‌های دروغین زمام‌دار مسیحی که وعدة فرمانروایی کل اندلس را به او داده بودند فریب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسیحی به مالک بن عبّاد فرمان‌روای کلّ اندلس حمله‌ور شدند و از اشبیلیه به طرف قرطبه حرکت نمود ولی سربازان مسیحی به مجرد حرکت جندل از اشبیلیه آنجا را تصرف کردند،

سپس جندل را به قتل رساندند.

سربازان جندل که پس از به قتل رسیدن او، خود را بی‌فرمانده دیدند به طرف اشبیلیه برگشتند اما سربازان مسیحی اجازه ورود به اشبلیه را به آنها  ندادند و اکثر آنها را به کشتند.

 

فرمان‏روای بزدل و سقوط آندلس!

مالک بن عباد، فرمان‌روای کل اندلس هم که یاران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد. زمام‌دار بزرگ مسیحی ـ ایلدقولنس ـ هم بدون هیچ‌گونه مانعی وارد قصر پادشاهی قرطبه شد و پنجاه دختر زیبا از دختران زمام‌داران اسلامی و کاخ‌های آنان را اسلامی را بین افسران خود تقسیم  نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک یکسان کرد و محلاً آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص داد. کتاب‌خانة اسلامی قرطبه را که مشتمل بر بیش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل رساندند.

 

باز هم عاقبت اعتماد کننده به مسیحیان(شما بخوانید آمریکا و غرب!!)

 براق بن عمار افسر خائن اسلامی هم به امر «دوک ونیز» یکی از زمام‌داران مسیحی به قتل رسید.

 


[1] . 

معرفی اجمالی آندلس:

درسال711.م/92.ق یک دسته از مسلمانان به رهبری طارق بن زیاد که نام وی در کلمه جبل الطارق آمده است ، توانستند بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند. اعراب قلمرو جدید خود را در اسپانیا آندلس می گفتند و شهر قرطبه را به پایتختی انتخاب کردند.

حکومت مسلمانان بر آندلس 8 قرن بعد یعنی در سال 1491.م/896.ق منقرض شد.

آندلس شهرتش مدیون کاخ ها، مساجد قدیمی و باغ هایی است که یادگار تمدن اسلامی در دوره حکومت مسلمانان در این سرزمین هستند.


سفری کوتاه به آندلس!!

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس



آندلس یکی از 17 ایالتی است که کشور اسپانیا را تشکیل می‌دهد. آندلس در جنوب اسپانیا واقع شده و رودخانه گوادالکویر به طول 657 کیلومتر که بین دو رشته کوه سیئنا موره نا و سیئرا نوادا جریان دارد از میان این سرزمین پهناور می‌گذرد. آندلس شهرتش مدیون کاخ‌ها، مساجد قدیمی و باغ‌هایی است که یادگار تمدن اسلامی در دوره حکومت مسلمانان در این سرزمین هستند. سفری کوتاه به آندلس.




گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس


منظره کاخ الحمرا مشهورترین بنای آندلس و شاید سراسر اسپانیا که بر فراز تپه سابیکا در نزدیکی شهر گرانادا واقع شده است. این کاخ قلعه مانند مجموعه‌ای از کاخ ها و باغ ها را شامل می‌شود

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

تصویر بخشی از ستون های کاخ ناصریه در مجموعه الحمرا.

 



گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

باغ های‌الحمرا مجموعه ای حیرت‌آور از سرسبزی و خنکی هوا در منطقه خشک و گرم آندلس محسوب می‌شوند




گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

منظره زیبای انبوه گل های شقایق در پای درختان بادام در آندلس.

 

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

منظره ای از شهر سویا در حاشیه رودخانه گوادالکویر که با 700 هزار جمعیت چهارمین شهر بزرگ اسپانیا است. قدمت بندر سویا به قرن هشتم میلادی باز می‌گردد

 

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

تصویر داخل مزکیتا کوردوبا یا مسجد جامع کوردوبا یادگار دوران تمدن اسلامی 

 

 

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

منظره بخشی از کاخ باشکوه الکازار که جواهری در شهر سویا محسوب شده و احداث بنای اولیه آن به سال 712 میلادی باز می گردد

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

منظره برج خیرالدا که در ابتدا مناره مسجد سویا بود که در اواخر قرن دوازدهم میلادی بنا شده است

 

گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

تصویر زیبا و بدیع باغ ها و آب نما های کاخ الکازار در شهر سویا




گزارش تصویری: یادگارهای تمدن اسلامی در آندلس

 

 
منظره زیبای یکی از ورودی های عمارت و باغ هایی مورییو در شهر سویا
 
چكيده: 
افول هر حكومت و تمدنى عللى دارد و غروب آفتاب حكومت و تمدن بزرگ اسلامى در اندلس نيز از اين قانون مستثنى نيست . مهمترين آسيبى كه گريبان‏گير حكومت مسلمين در اندلس شد و فرجام ناخوشى را براى آن رقم زد، تفرقه و فساد اخلاقى بود و اين نكته‏اى است‏بسيار حايز اهميت كه برابر آموزه‏هاى دينى، بايد از آن عبرت گرفت . 

مقدمه 
تاريخ، آموزگارى ارزشمند است . از اين رو، خداوند در قرآن كريم، فراوان از تاريخ گذشتگان (اعم از خوبان و بدان) براى عبرت آموزى و هدايت‏بندگان سخن به ميان آورده و سفارش نموده است: 

«قد خلت من قبلكم سنن فسيروا فى الارض فانظروا كيف كان عاقبة المكذبين‏» (2) 

پيش از شما، سنتهايى وجود داشت، (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشت‏هايى داشتند كه شما نيز همانند آن را داريد) پس در روى زمين گردش كنيد و ببينيد سرانجام تكذيب كنندگان (آيات خدا) چگونه بود . 

خوشا به سعادت مردمى كه از تاريخ گذشتگان آگاه گردند و عبرت بياموزند كه تاريخ درسهاى بسيار و گران سنگى دارد . اما افسوس كه به فرموده امير مؤمنان: «ما اكثر العبر و اقل الاعتبار .» (3) 
چه بسيارند عبرتها و چه اندك است، عبرت گرفتن . 

بر مسلمانان زيبنده نيست كه از گذشته تاريخ خود پند نگيرند و دوباره بلكه چند باره به سرنوشت گذشتگان دچار شوند . تاريخ اندلس از اين جهت‏بسيار خواندنى است; چرا تمدنى با آن همه عظمت و شكوه به سستى و اضمحلال گراييد . 

اين نوشتار در صدد است كه علل غروب خورشيد تابناك تمدن اسلامى را در اندلس بررسى كند; ليكن پيش از آن، نگاهى به شگفتى‏هاى تمدن اسلامى آن ديار خواهيم داشت . 

صبح اميد 
در سال 92 هجرى قمرى، موسى بن نصير (حاكم شمال آفريقا) با تهيه مقدمات لازم، لشكرى هفت هزار نفرى را به فرماندهى طارق بن زياد مهياى فتح شبه جزيره ايبرى (Iberia) كرد . (4) 

پس از به دست آوردن پيروزيهايى چند، موسى بن نصير نيز با نيروى كمكى وارد شبه جزيره شد (5) و طى مدت كوتاهى، تمام شبه جزيره ايبرى (اسپانيا و پرتقال) به دست مسلمانان فتح گرديد، حتى آنها از سلسله جبال پيرنه گذشتند و به خاك فرانسه رسيدند (6) و حكومت اسلامى اندلس را در شبه جزيره برقرار كردند كه تا سال 897 هجرى قمرى ادامه يافت . (7) 

شكوه تمدن اسلامى 
از آنجا كه اسلام، دين دانش، تفكر و تعقل است، هر كجا كه قدم گذاشت، نور دانش در آنجا درخشيد . اندلس نيز يكى از كشورهايى بود كه با تابيدن نور اسلام بر دلهاى مردمش، از ميان آنها انديشمندان بزرگى برخاستند كه سهمى به سزا در تمدن اسلامى بلكه بشرى ايفا كردند و دستاوردهاى شگرفى را به جهان علم عرضه نمودند . «لاين پل‏» مستشرق انگليسى مى‏نويسد: 

«اسپانيا هشت قرن در دست مسلمانان بود و نور تمدن آن، اروپا را نورانى ساخته بود . . . علوم و ادب و صنعت فقط در همين سرزمين اروپايى رونق داشت و از همين رهگذر بود كه علوم رياضى، فلكى، گياه‏شناسى، تاريخ، فلسفه و قانونگذارى فقط در اسپانياى اسلامى تكميل شده و نتيجه داده بود .» (8) 

جالب است كه بدانيم اين تحول و پيشرفت در اندلس زمانى بود كه اروپا گرفتار دوره ركود علمى قرون وسطى بود . دكتر «مارتينز مونتابث‏» مستشرق اسپانيايى مى‏گويد: 

«اگر حاكميت هشت قرنه اسلام بر اسپانيا نبود، هرگز اين كشور وارد گردونه تاريخ تمدن نمى‏شد . اين دوره در حالى كه اروپاى همسايه، اسير تيرگى جهل و عقب ماندگى بود، روشنايى خرد و فرهنگ را به آنجا منتقل كرد .» (9) 

با ايجاد مدارس رايگان، همگانى كردن آموزش و ترويج فرهنگ علم دوستى و دانش پژوهى در اندلس، بزرگانى در ميدان علم و اختراع قدم نهادند و تازه‏هايى را به بشريت و جهان علم عرضه كردند . در پزشكى با ظهور افرادى چون على بن عباس، زهراوى، باهلى، ابن زهر، و . . . بدان پايه از تخصص علمى رسيدند كه جراحى‏هاى دقيق چشم را انجام مى‏دادند . (10) 

پرفسور «دالماس‏» استاد بيماريهاى زنان دانشكده پزشكى «مونته پليه‏» اعتراف مى‏كند: «تمدن مسلمانان منحصر به فن معمارى و نقش و نگار ساختمان‏ها و مساجد پرشكوه نيست، بلكه شامل بسيارى از علوم و معارفى مى‏شود كه اساس علوم جديد به خصوص علوم گياه‏شناسى و پزشكى است .» (11) 

در فلسفه و عرفان با بزرگانى نظير ابن باجه، ابن رشد، ابن طفيل و ابن عربى، آثار ارزشمندى را از خود به ميراث گذاشتند . (12) ابن فرناس، زرقالى، مجريطى، ابن صغار قرطبى، بتروجى و . . . در رياضيات، هيئت، نجوم و شيمى، گامهاى بسيار بلندى برداشتند و مؤفقيتهاى بزرگى را كسب كردند . (13) 

مسلمانان اندلس در سايه دانش پژوهى و علم دوستى در اسلام، بدان پايه از پيشرفت در رشته‏هاى مختلف علمى، صنعت، كشاورزى، شهرسازى و زيباسازى شهرها رسيدند كه «جان دراپر») (Jhon w.Draper در «تاريخ پيشرفت فكر در اروپا» پس از توصيف شهر سازى و زيبا سازى شهر قرطبه (پايتخت اندلس) مى‏نويسد: «هفتصد سال بعد از اين تاريخ (زمانى كه قرطبه چنين شكوهى داشت) هم حتى يك چراغ در راههاى عمومى لندن و پاريس وجود نداشت و قرن‏ها پس از اين تاريخ، افراد پياده در شهر لندن و پاريس در روزهاى بارانى تا قوزك پا در گل فرو مى‏رفتند .» (14) 

مهندسان مسلمان در معمارى به قله‏هاى رفيع اين دانش دست‏يافتند و چنان آثار ماندگارى را از خود به جاى گذاشتند كه امروزه بيش از 45 ميليون نفر جهانگرد سالانه از اين آثار بازديد مى‏كنند . (15) 

يكى از اين آثار كه مسجد جامع شهر قرطبه است، از شاهكارهاى معمارى است . مسجدى با 4868 متر مربع فضاى سرپوشيده و باز، 1293 ستون كه گاه ارتفاع آن به 9 متر مى‏رسد، ولى قطر آن 25 سانتيمتر است، در حالى كه در همان زمان ماهرترين مهندسان براى پيشگيرى از سقوط احتمالى چنين سقفهاى بلندى، قطر پايه‏هاى سنگى ساختمان را كمتر از چهار متر قرار نمى‏دادند . (16) 

هر مسلمان بيدار دلى، با نيم نگاهى به تمدن پر شكوه اندلس، از خود مى‏پرسد: چرا اندلس از اوج قدرت، عظمت و شكوه به حضيض ذلت و خوارى كشيده شد و به خاك سياه نشست . علت آن را در كجا بايد جستجو كرد؟ آيا گردش روزگار چنين است‏يا نتيجه اعمال؟ 

آسيب شناسى حكومت اسلامى اندلس 
از جستجو در متون تاريخى مى‏توان دو عامل را به عنوان آسيب‏هاى جدى و اساسى حكومت اسلامى اندلس برشمرد كه به ترتيب اهميت عبارت است از: 

1- اختلاف و تفرقه: 
يكى از اركان مهم ثبات، امنيت و پيشرفت هر جامعه‏اى، وحدت است . در طول تاريخ، مردمى بر مشكلات و گرفتاريها فايق آمدند كه بر محور اتحاد گرد آمدند . اگر مسلمانان مؤفق شدند برق آسا شبه جزيره ايبرى را فتح كنند، در سايه وحدت بود . از اين رو، خداوند در قرآن كريم به اين نكته اساسى در حيات جامعه دستور داده است: «واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا» (17) 
همگى به ريسمان الهى چنگ زنيد و متفرق نشويد . 

همان طور كه وحدت مايه ثبات، امنيت، پيشرفت و سعادت است، اختلاف و تفرقه سبب ناامنى و عقب ماندگى است . مهمترين علت‏شكست‏حكومت مسلمانان در اندلس را نيز مى‏توان در درگيرى‏هاى داخلى بين مسلمانان، بويژه حاكمان جستجو كرد . از نخستين روزهاى تشكيل حكومت اسلامى در اندلس، اختلاف و دشمنى ميان دو گروه از اعراب مضرى و قحطانى سر بر آورد و هيچ گاه به پايان نرسيد و هر گاه كه قدرت به دست‏يكى از آن دو مى‏افتاد، بر ديگرى ستم مى‏كرد و گروه مقابل به كارشكنى مى‏پرداخت. 

از ديگر كارهاى نادرست اعراب پس از ورود به اندلس اين بود كه خود را از بربرهاى شمال آفريقا (كه سهم بزرگى در فتح شبه جزيره ايبرى داشتند) برتر مى‏ديدند و نصيب خود را بيشتر مى‏پنداشتند و آنان را به ديده حقارت مى‏نگريستند . اين نوع برخورد نيز اختلاف پر دامنه‏اى را در اندلس سبب شد كه در تمام مدت، كم و بيش ادامه داشت. 

آنگاه كه اين اختلافات شعله ور مى‏شد، چنان زبانه مى‏كشيد كه كسى را ياراى نزديك شدن به آن نبود و اگر كسى گامى براى صلح و آشتى جلو مى‏نهاد، در آتش اين دشمنى خاكستر مى‏شد . 

در يكى از اين آشوبها، روزى دانشمند بزرگى در مسجد جامع شهر قرطبه، همين كه ضمن اشاره به اين گونه اختلافات گفت «خدايا ميان ما صلح برقرار كن‏» ، بى درنگ كشته شد و ديگرى در همان مسجد به محض اين كه گفت «خدا، صلح را دوست دارد و به آن امر كرده است‏» ، در همان دم به قتل رسيد . (18) 

از نتايج‏شوم اين درگيرى ها، روى آوردن دو گروه مخالف به سوى دشمن مسيحى بود (كه براى چنين روزهايى لحظه شمارى مى‏كرد) و با باج دادن به مسيحيان، از آنان عليه يكديگر كمك مى‏خواستند و دشمن پليد نيز با نقشه هايش، آتش جدايى را شعله‏ورتر مى‏كرد . اوج اين اختلافات را بايد در زمان رخ نمودن حكومتهاى كوچك و مستقل در اندلس دانست كه هر دولتى براى حفظ يا توسعه قلمرو خود و چند صباحى تكيه زدن بر اريكه قدرت، با يكى از پادشاهان مسيحى عليه همسايگان مسلمانش پيمان همكارى مى‏بست . 

در طول هشت قرن حاكميت مسلمانان بر اندلس، سه بار حكومت‏يكپارچه و مقتدر اسلامى براثر اختلافات، خود سرى‏ها و طمع ورزى‏هاى عده‏اى به سستى گراييد و هر فردى بر گوشه‏اى از اين سرزمين حكم راند . هر گاه كه حكومت مركزى واحد از بين رفت و حاكميت‏هاى متعددى سر بر آوردند، ضعف، سستى و زبونى بر مسلمانان اندلس چيره شد كه پس از مدتى به ناچار به اتحاد رسيدند و هر زمان كه حكومت مركزى و يكپارچه به وجود آمد، عزت پيدا كردند و به پيروزى و پيشرفت دست‏يافتند . 

از اوايل قرن پنجم هجرى براى نخستين بار پس از بر پايى حكومت اسلامى در اندلس، حاكميت‏هاى كوچك و مستقل در نقاط مختلف آن پى در پى ظهور كردند و در مجموع 26 دولت مستقل به وجود آمد . (19) هر كدام از دولت‏ها براى براى توسعه قلمرو خود با همسايگانش درگير بود و براى دست‏يابى به مقصود خود به مسيحيان باج مى‏داد تا حمايت آنان را جلب كند و آنان نيز از اين فرصت كمال استفاده را بردند و چون مارى زخم خورده زهر خود را ريختند و عقده شكست‏هاى چند صد ساله را از دل گشودند و انتقامى سخت گرفتند . چنان كه در جنگ بين مامون (حاكم بلنسيه) و ابن هود (حاكم سرقسطه) مامون پس از شكست‏خوردن از ابن هود، از «فرناند» پادشاه مسيحى كاستيل كمك طلبيد تا در صورت پيروزى، به او ماليات بدهد و با حمايت او بر ابن هود غلبه كرد . ابن هود نيز پس از شكست، هدايايى براى «فرناند» فرستاد و از او تقاضاى كمك كرد و با پشتيبانى او دوباره بر مامون پيروز شد . اين اختلاف، جنگ و خون ريزى با آتش بيارى پادشاهان مسيحى سه سال ادامه يافت . (20) 

جنگ و خون ريزى ميان حاكميت‏هاى كوچك و مستقل پيوسته ادامه داشت و اركان اين حكومتها را سست كرد و ديگر رمقى در آنها براى مبارزه با همسايگان مسيحى باقى نماند و اين بهترين فرصت‏براى دشمن در كمين نشسته بود كه انتقام بگيرد . 

در اواخر قرن پنجم هجرى، حاكميت‏هاى كوچك مورد حمله بى امان «آلفونس‏» ، پادشاه ليون و در معرض نابودى قرار گرفتند و از اين رو، از يوسف بن تاشفين، حاكم مسلمان در شمال آفريقا كمك خواستند . با لشكر كشى يوسف به اندلس و شكست «آلفونس‏» دوباره حكومت واحد اسلامى به نام سلسله «مرابطين‏» در اندلس تشكيل شد و عزت به مسلمانان برگشت و عظمت‏يافتند . (21) 

ليكن حاكميت مرابطين نيم قرن بيشتر طول نكشيد كه مجددا تفرقه و اختلاف در جامعه اسلامى اندلس ريشه دوانيد و دولت‏هاى كوچك و مستقل مسلمان قد علم كردند (22) و حكومت مركزى تضعيف گرديد و پادشاهان مسيحى به طمع افتادند، اما طولى نكشيد كه سلسله «موحدون‏» (كه در شمال آفريقا حاكميت پيدا كرده بودند) دولت‏هاى كوچك را در اندلس جمع كردند و حاكميت‏يكپارچه و مقتدرى را در مقابل مسيحيان به وجود آوردند . از نخستين سالهاى قرن هفتم هجرى، سستى و زوال در پايه‏هاى حكومت موحدون نمايان شد . مسيحيان ليون، ناوار، آراگون (كه بعد از تحمل شكست‏هاى پى در پى از يعقوب بن يوسف به دنبال فرصت‏بودند) يكباره به جنگ با محمد بن يعقوب شتافتند و با ضربه‏اى سهمگين بر سپاه او، انتقامى سخت گرفتند . (23) 

با تضعيف دولت مركزى، براى سومين بار حاكميت‏هاى كوچك و ضعيف در گوشه و كنار اندلس سر بر آوردند كه براى تجاوز به قلمرو يكديگر، به هم چنگ و دندان نشان مى‏دادند و در امضاى پيمان همكارى با مسيحيان براى از ميان برداشتن رقيبان خود، از همديگر گوى سبقت مى‏ربودند و اين بهترين موقعيت را براى پادشاهان مسيحى فراهم كرد تا ضربه نهايى را بر پيكر حكومت اسلامى در اندلس وارد سازند و خود را براى هميشه از خطر آن برهانند . 

با دشمنى و تفرقه‏اى كه بين دولتهاى كوچك اسلامى در اندلس وجود داشت، مسيحيان به تدريج آن‏ها را از ميان برداشتند . چنان كه در سال 636 هجرى قمرى، «بلنسيه‏» در سال 668 هجرى قمرى «مرسيه‏» و در سال 685 هجرى قمرى «ميورقه‏» را از دست مسلمانان گرفتند و اين روند ادامه پيدا كرد تا اين كه در پايان قرن هفتم هجرى، تنها حكومت «غرناطه‏» در دست مسلمانان باقى مانده بود . (24) 

از دردناك‏ترين حوادث اين دوره، همكارى دولت‏بنى نصر (كه در غرناطه حكومت داشت) با «فرديناند» پادشاه ليون براى از ميان برداشتن ديگر حكومت‏هاى كوچك اسلامى در اندلس است; چنان كه در گشودن دروازه «شبيليه‏» و دره علياى وادى الكبير و لشكركشى‏هاى ديگر، دست در دست او نهاد و سرزمين اندلس را از خون برادران دينى خود رنگين كرد (25) تا حكومت او در غرناطه باقى بماند . ولى ديرى نپاييد كه با درهم پيچيده شدن پرونده ديگر حكومت‏هاى كوچك اسلامى، نوبت‏به حكومت‏بنى نصر در غرناطه رسيد . مسيحيان از همان اواخر قرن هفتم هجرى حملات خود را به غرناطه آغاز كردند و هر از گاهى ضرباتى بر پيكر آن وارد ساختند و شهرى را به تصرف خود در آوردند تا اين كه در سال 897 هجرى قمرى به عمر آخرين حكومت اسلامى در اندلس پايان دادند . (26) 

2- فساد اخلاقى: 
دومين عامل شكست مسلمين در اندلس را مى‏توان روى كار آوردن حاكمان و بسيارى از مردم به بى تقوايى و بى بند و بارى دانست . فراگير شدن فساد در سطح حاكميت و جامعه، آنان را از توجه به صلاح و سلامت و پيشرفت جامعه باز داشت و حميت و غيرت دينى را در آنها از بين برد و آنچه كه برايشان اهميت داشت، قدرت‏طلبى و خوش گذرانى بود . در نتيجه، شهرها يكى پس از ديگرى از تحت‏حكومت آنان خارج گرديد و به تصرف دشمن درآمد . فساد در بين حكمرانان تا بدانجا پيش رفت كه «معتصم بن صمادح‏» حاكم «المريه‏» عاشق دخترى مسيحى شد و به زور او را از پدرش گرفت و بر سر همين موضوع به جنگ و خون‏ريزى در ميان مسلمانان دست زد . (27) 

آنگاه كه حاكمان به عيش و عشرت آشكار پرداختند، مردم بسيارى از پى آنان روانه گشتند و دشمن مسيحى با طرحى شيطانى، ضربه‏اى سخت‏بر پيكر جامعه اسلامى اندلس وارد ساخت . 

مسيحيان شمال، قراردادهايى را با حاكمان مسلمان بستند و طبق آن آزادانه به ايجاد تفريح گاه و مدرسه و انجام تجارت بين مسلمانان پرداختند; در مدارس خود به فرزندان مسلمان، افكار دينى مسيحيت را القا مى‏كردند و با به گردش در آوردن دختران زيباروى مسيحى در تفريح گاه‏ها، جوانان مسلمان را به آنجا مى‏كشاندند و با ترويج‏خريد و فروش مشروبات الكلى، مردم مسلمان را از اعتقادات دينى خود دور مى‏ساختند و به اين طريق فساد را در تمام پيكره جامعه اسلامى رسوخ دادند و آن را از درون تهى كردند . بدين ترتيب بود كه توان مقاومت را از آنان گرفتند . (28) چنان كه سروده ابن غسال در غم سقوط شهر «بربشتر» گواه صدق اين مدعاست . او پس از به تصوير كشيدن ددمنشى‏هاى دشمن در حمله و تصرف شهر، دليل گستاخى دشمن را در انجام اين كار چنين بيان مى‏كند: 

«اگر گناهان مسلمانان و فرو رفتن آن‏ها در منجلاب معاصى بزرگ و كوچك نبود، هيچ گاه سواران مسيحى بر آنان پيروز نمى‏شدند . آرى! علت ضعف، گناهانشان بود . 

افراد فاسد كارهاى زشت‏خود را پنهان نمى‏كردند و آن هايى هم كه كار خوب انجام مى‏دادند، از روى ريا بود .» (29) 

بر اين اساس، اختلاف و فساد اخلاقى مهم‏ترين علل اضمحلال حاكميت مسلمانان در اندلس ارزيابى مى‏گردد . 

اينك سزاوار است از خود بپرسيم: آيا تاريخ تكرار نمى‏شود; آيا نبايد از تاريخ اندلس عبرت آموخت; مگر غير از اين است كه مؤمن از يك سوراخ دو بار گزيده نمى‏شود؟ چرا بى توجه به نقشه‏هاى دشمن بر طبل اختلاف و تفرقه مى‏كوبيم و از وحدت حول محور رهبرى غافل هستيم; منافع حزبى و گروهى را بر منافع انقلاب و كشور ترجيح مى‏دهيم; چرا در مقابل شبيخون فرهنگى دشمن اقدامى اساسى صورت نمى‏دهيم؟ آيا توطئه دشمن، يك توهم است‏يا اين كه توهم توطئه نيز توطئه دشمن است؟ اختصاص بودجه كلان از سوى دشمن براى نابودى جمهورى اسلامى واقعيت ندارد و يك توهم است؟ افزايش قارچ گونه باندهاى ترويج فحشا، مشروبات الكلى و انواع مواد مخدر در سطح جامعه، بويژه در ميان جوانان از روى نقشه و برنامه ريزى دشمنان نيست؟ القاى شبهات و ايجاد ترديد در بنيان‏هاى اعتقادى براى سست و متزلزل كردن باورهاى دينى مردم بدون طرح از پيش تهيه شده است؟ گسترش برنامه‏هاى ضد اخلاق و عفت از طريق ماهواره، پخش انواع نوار، سى دى و پوستر مبتذل، هدف خاصى را دنبال نمى‏كند؟ چرا از خواب غفلت‏بيدار نمى‏شويم؟ 

چرا گامى اساسى براى حل مشكل و رويارويى با شيطان درون و بيرون بر نمى‏داريم؟ دشمنى كردن در ذات دشمن نهفته است و ذاتى اوست و ذاتى چيزى هرگز از آن جدا نمى‏شود ولى به فرموده امير مؤمنان: «من نام لم ينم عنه .» (30) 
كسى كه از دشمن غفلت‏بورزد، (بداند) كه دشمن از او غافل نخواهد شد . 

بياييم بر اساس دستور قرآن كريم در تاريخ گذشتگان سير كنيم و از آن عبرت بياموزيم و از آرمانها و اصول انقلاب اسلامى، امام و شهدا پاسدارى نماييم; چرا كه سنت الهى بر اين است: 

«ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم‏» (31) 

همانا خداوند سرنوشت هيچ گروهى را تغيير نمى‏دهد مگر آن كه آنان آنچه را كه در خودشان است تغيير دهند. 

پى‏نوشت‏ها: 

1) محقق، نويسنده و كارشناس ارشد حقوق جزا و جرمشناسى 
2) آل عمران/137 . 
3) صبحى صالح، نهج البلاغه، دارالهجره، قم، ص 528، كلمه 297 . 
4) نور الدين آل على، اسلام در غرب، انتشارات دانشگاه تهران، ص 45 . 
5) محمد ابراهيم آيتى، اندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ص 14 . 
6) شكيب ارسلان، تاريخ فتوحات اسلامى در اروپا، ترجمه على دوانى، چاپخانه علميه، ص 45 . 
7) محمد عبدالله عنان، صحنه‏هاى تكان دهنده در تاريخ اسلام، ترجمه على دوانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ص 314 . 
8) محمد غزالى، اسلام و بلاهاى نوين، ترجمه مصطفى زمانى، انتشارات فراهانى، چاپ اول، ص 246 . 
9) عبدالجبار الرفاعى، بيدارى اسلامى در اندلس امروز، ترجمه سيد حسن اسلامى، مجله آينه پژوهش، مهر و آبان 1371، شماره 15، ص 49 . 
10) حسن وطنخواه، اسلام در اندلس، مجله مشكوة، پاييز 1370، شماره‏32، ص 115 . 
11) شكيب ارسلان، پيشين، صص 313- 312 . 
12) ر . ك: هانرى كاربن، تاريخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسدالله مبشرى، انتشارات امير كبير، چاپ سوم، صص، 135، 136، 304- 298، 322- 319; مونتگو مرى وات، اسپانياى اسلامى، ترجمه محمد على طالقان، انتشارات بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ص، 170، 156، 152 . 
13) ر . ك: زيگريد هونكه، فرهنگ اسلام در اروپا، ترجمه مرتضى رهبانى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1360، ص 169; محمدرضا حكيمى، دانش مسلمين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، صص 157و 162; نور الدين آل على، پيشين، صص 332- 328; محمد مهدى عبد رب آبادى و ديگران، نامه دانشوران، ج‏3، ص 47 . 
14) نور الدين آل على، پيشين، ص 311 . 
15) حسن وطنخواه، پيشين، ص 116 . 
16) ر . ك: همان، صص 113- 112; احمد بن محمد مقرى تلمسانى، نفح الطيب، دار الكتاب العربى، ج 2، ص 85 . 
17) آل عمران/103 . 
18) شكيب ارسلان، پيشين، ص 88 . 
19) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 413- 411 . 
20) ر . ك: محمد عبدالله عنان، پيشين، صص 153- 151 . 
21) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 152- 131 . 
22) ر . ك: همان، صص 114 و 113 . 
23) ر . ك: مونتگرى مرى وات، پيشين، صص 127- 125 . 
24) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، ص 187 . 
25) ر . ك: مونتگرى مرى وات، پيشين، 175 . 
26) ر . ك: محمد ابراهيم آيتى، پيشين، صص 198- 189; محمد عبد الله عنان، پيشين، صص 314- 307 . 
27) مصطفى نورانى اردبيلى، بررسى عقايد و اديان، 1386ق، ص 291 . 
28) همان . 
29) محمد ابراهيم آيتى، پيشين، ص 135 . 
30) صبحى صالح، پيشين، ص 452، نامه 62 . 
31) رعد/11 .

 




[ سه شنبه 09 تیر 1394 ] [ ] [ داستانی ]

[ نظرات (0) ]

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه